ღ♥ღدختر بندر کنگان ღ♥ღ
فکر کن لبه پرتگاه دارن 2 نفر پرت می شن یکیشون اونیه که دوستش داری ولی اون تو رو دوست نداره،اون یکیم تو رو دوست داره تو دوستش نداری. فقطم یکی رو می تونی نجات بدی کدوم رو نجات میدی؟ دلش از غصه حزین بود و غمین حال من می گو یم زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست که نشد بال زدو پرواز کرد زندگی اجبار نیست زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است تو عبور خواهی کرد از همان پنجره ها با همان بال و پر پروانه به همان زیبایی به همان آسانی زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست زندگی آسان است بی نهایت باید شد تا آن را یا فت زندگی ساده تر از امواج است پس بیا تا بپریم وتا شبنم آرامش صبح تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم
بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای... ___________________________________ برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست… برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست … برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست … من گفتم : دوستت دارم
تو گفتی : یک روز ترا نبینم می میرم من گفتم : من فقط ناراحت می شوم
تو گفتی : من به جز تو ، به کسی دیگر فکر نمی کنم من گفتم : اتفاقاً من به خیلی چیزها فکر می کنم
تو گفتی : اگر با یکی دیگر بروی ؛ من خودم را می کُشم من گفتم : اما اگر تو با یکی دیگر بروی ؛ من فقط دلم می خواهد طرف مقابل را خفه کنم
گفتی و گفتم تا ... من گفتم : حالا فکر کردی فرق من و تو این هاست ؟ اون لحظـــــــــــــه که گفتی: یکــــــــی بهتـــــر از تورو پیدا کردم!!! مهم نیست فردا چی میشه مهم اینه که امروز دوستت دارم مهم نیست فردا کجایی مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم نشستم درفراقت گریه کردم
به هرجایی رسیدم تکیه کردم
نبودی درفراق شانهایت
به هرخاکی رسیدم سجده کردم
میان کوچه های سردو خلوت
به یادت تا بی نهایت گریه کردم
توای ابر بهاری شاهدی که
چگونه من به بایش گریه کردم...
دلم برای بازی های کودکی تنگ شده...برای آن راستیها و صداقتها...یادش بخیر قایم باشک بازی میکردیم...
یــــــــاد اون روزایی افتادم که به 100 تا بهتـــر از تـــو گفتم
مــــن بهــــــــ♥ـــــترینو دارم
مهم نیست تا ابد با هم باشیم مهم اینه که تا ابد دوستت دارم
مهم نیست قسمت چیه مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم
ده...
بیست...
سی...
چهل...
.
.
صد...
هر بار با اطمینان از اینکه پیدایت میکنم چشم میگذاشتم...
گفتی چشم بذار...به آسودگی چشمانم را بستم بی خبر از اینکه دیگر ساده نیستی و قانونهای بازی سالهاست که عوض شده اند...
ده...
بیست...
سی...
چهل...
.
.
صد...
چشمانم را باز کردم و اکنون سالهاست که بدنبالت میگردم...
دلم تنگ است برای بچگیها،برای آن زمان که میشد به آدمها اعتماد کرد.